- رو بستن
- بستن روی خود، حجاب بر چهره انداختن
معنی رو بستن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بستن، کنایه از پیچیده و دشوار شدن، برای مثال به حاجتی که روی تازه روی وخندان رو / فرونبندد کار گشاده پیشانی (سعدی - ۱۱۳)
بستن مسدود کردن، مضبوط کردن، یا فرو بستن چشم بستن چشم، طمع بریدن
شرط بستن بر سر چیزی رهن نهادن گرو نهادن: (امام) گفت (یعقوب بن اسحاق کندی را) : بر پاره کاغذ چیزی نویسم اگر تو بیرون آری که چه نبشتم ترا مسلم دارم پس گرو بستند
شرط بستن بر سر چیزی
سد طریق کردن، راه بستن
بستن، چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن، سفت شدن، افسردن، منجمد شدن، منجمد ساختن
دسته کردن بخشهای موی سروبستن آنها، مستعد شدن مهیا گردیدن
درست کردن چوب بست، برای مثال ز بهر چهارطاق رفعت اوست / که گردون بسته از هفت آسمان خو (نزاری - لغت نامه - خو)
حجاب بر چهره انداختن
مقید ساختن، بند کردن
دل بستن به کسی یا چیزی علاقه مند شدن به او محبت یافتن نسبت بوی
مانع رفتن شدن
هودلیدن تعیین کردن حرکات و احوال کواکب در رصدگاه
گرد آوردن و بستن لوازم سفر، سفر کردن
مخالفت کردن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
بستن عصب بستن وتر عرقوب، بنا نهادن بنیاد گذاردن ساختن: دهد عمارت گیتی بسیل دیده ولی هم از غبار دل ماش پی توان بستن، (مسیح کاشی)
نذر بستن، گرو کردن با کسی
جستن، جهیدن، به پایین جستن
کنایه از فایده بردن، بهره بردن، برای مثال به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم / بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم (حافظ - ۶۳۳)
در یک ردیف قرار گرفتن، صف کشیدن، برای مثال مهتران آمدند از پس و پیش / صف کشیدند بر مراتب خویش (نظامی۴ - ۷۲۱)
کنایه از خاموشی گزیدن، سخن نگفتن
بستن، بستن در
بند کردن، مقید ساختن
بند کردن، مقید ساختن
کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن
مردن، رخت بربستن
مردن، رخت بربستن
حلقه زدن، دایره وار ایستادن مردم یا لشکریان، برای مثال از سواران پره بسته به دشت / رمۀ گور سوی شاه گذشت (نظامی۴ - ۵۹۴)
گره در چیزی انداختن
کنایه از پیچیده ساختن
کنایه از پیچیده ساختن
پی بندی کردن، پایه نهادن، بنیاد نهادن، بنا کردن
منجمد شدن آب یا چیز دیگر از شدت سردی، فسرده شدن
بستن، مقید کردن، پابند کردن
آماده کردن
فایده برداشتن، سود برداشتن
آماده کردن
فایده برداشتن، سود برداشتن
ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
کنایه از به کسی یا چیزی علاقه مند شدن، عشق و محبت پیدا کردن
آوا دادن
نفع یافتن سور بردن نتیجه گرفتن